۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

علي آباد

من هنوز توي خيابان هاي اين شهر، صبح كه ميروم سر كار، آدمي را ميبينم كه صبح به صبح از سطل زباله اي كه شب را توي آن به صبح رسانده بيرون مي آيد، لباسهايش را مي تكاند، و مي رود دنبال كارش. و من نمي دانم بوي لباسهاي او بدتر است يا بوي كثافتي كه مملكت را گرفته.

من هنوز توي خيابانهاي اين شهر، عصر كه به خانه بر مي گردم، پسران نوجواني را مي بينم كه دنبال دختران نوجوان افتاده اند، در تلاشند شماره تلفني بدهند و بگيرند، و صداي خنده هاي سرخوشانه دختران نوجواني كه از مورد توجه بودن ذوق مرگ شده اند، و من نمي دانم پسرها به شوق اندام تازه جوانه زده ي دخترهاست كه تحريك شده اند و به زور سعي در پوشاندن اندام متورم شده شان - در حين ماليدن نامحسوس ومحكم ِ آن- دارند، يا به خاطر فشار اندام متورم شده شان است كه دنبال دخترها افتاده اند.

كه تصميم گيري اش با هيچ كس نيست جز خود ما، كه آنچه امروز مي گذارنيم، آرامش قبل از طوفان باشد، يا سكوت مرگ.

۴ نظر:

  1. زیادی داری سخت میگیری...زندگی تخمی همینه دیگه..فقر..رنج..شهوت..توهم خوشبختی..داستان شوربدبختی

    پاسخحذف
  2. حرف‌های‌مان
    به لعنت سگ نیرزید
    سرهائی تکان خورد
    و جای قاتل و مقتول جا به جا شد.

    حرف‌های‌مان به لعنت سگ نیرزید
    و اکنون می‌دانیم
    که هق‌هق‌مان
    به پارس سگی شبیه است.

    "شمس لنگرودی"

    پاسخحذف
  3. مگه پسرایی که توی جوونی پیر شدن و دخترایی که 14 15 سال از جوانه زدنشون گذشته و جوانه هاشون خشکیده از همون چیزا به وجد نمیان؟
    خودمونو گول می زنی؟

    پاسخحذف
  4. مردمان بی غم و احمق . نه فکر می کنن و نه دغدغه ای دارند . خنثی خنثی
    رژیم هم همینو می خواد

    پاسخحذف