۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

روزهايي كه گذشت

1- دوم خرداد. اولين تجربه هاي كار سياسي براي نسل ما. كه انقدر درباره اش نوشته اند كه چيزي نمانده ما بگوييم. اما يادش به خير چسباندن عكس خاتمي روي كيف هاي سامسونتمان. يادش به خير درگيري با پسري كه پدرش چند سالي سفير ايران در عربستان بود و شديدا طرفدار ناطق نوري. از آقا نا.طق را ميخواهد شروع شد و به تخمم كه آقا هر كه را مي خواهد ختم شد. از كارناوال عاشورا كه هنوز هم حسرت ديدن فيلمش روي دلمان مانده. از صف طولاني دم مسجد محل. از اشك شوق 20 ميليون راي.  از احساس بزرگ شدني كه به ما داد. اعتراف مي كنم كه پشيمان نيستم. كاري بود كه بايد انجام ميشد.

2- سوم خرداد. ممد نبودي ببيني. تا زماني كه بهره برداري سياسي و جانب دارانه از جبهه و جنگ مي شود. از رزمنده و شهيد. جايي براي هيچ بحثي نمي ماند. ايثار كردند و فداكاري. ممنون. اما اگر از مزخرفاتي مثل خاك و وطن و اينها بگذريم. شايد اگر خرمشهر را بازپس نمي گرفتند و در دست عراقيها مي ماند و جنگ تمام ميشد، امروز مردم احمره بعد از حمله  آمريكا به عراق، در كشوري جنگ زده، زخمي تروريست هاي دست پرورده ايران، فقير، اما در آستانه ي دروازه هاي آزادي و دموكراسي زندگي مي كردند. ايران هم بدون نفت خوزستان، زودتر خلاص شده بود. گو اينكه عملن با آن دفاع جانانه اي كه مردم از شهرشان كردند، فكر نمي كنم كسي در خرمشهر مانده باشد بعد از اشغال.

3- جديدن تلفن مي زنند از طرف اداره مخابرات و اداره گاز و اداره آب و اداره برق كه مثلن مبلغ قبض شما انقدر شده و برويد بدهيد يا تلفني بدهيد يا به هر طريق ديگري كه خواستيد، مهم اين است كه بدهيد. رفيقي مي گفت اينها چقدر پيشرفت كرده اند، همين فردا پس فرداست كه نصف شبي زنگ بزنند خانه بگويند "داداش نوك پات از پر لحاف زده بيرون، لطف كن بده ش تو"

4- دور و برمان كم كم خالي مي شود. فقط به اين دليل كه جرات گفتن چيزهايي را داريم كه ديگران ندارند. جرات اعتراف به اخلاق هايي كه شايد رذيلانه باشند يا نباشند، اما داريم همه مان، كم و بيش. ما فقط بر زبان مي آوريمشان. كه ما اينطوريم و آنطور نيستيم. لجن.

5- و باز هم فردوسي پور عزيز و نود و ما كه منزل پارتنر دلنشينمان ميمهان بوديم. با اين تفاوت كه اينبار 5 شنبه بود و پارتنر از ميهماني برگشته بود و مست بود و همينكه به خانه رسيد افتاد توي رختخواب. البته به غير از وقتي كه گربه وار بالاي سر ما حاضر شد كه ميخواهم نود ببينم. عادل جان حداقل يكي از مخالفانت كم شد. اين هم از خصوصيات ماست، شب جمعه و دختركي مست و ما كه پاي نود خوابمان مي برد. فردا كه دخترك را بردند دادمان به هوا مي رود كه آه و واويلا، روزگار است ديگر، اين نيز بگذرد...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

علي آباد

من هنوز توي خيابان هاي اين شهر، صبح كه ميروم سر كار، آدمي را ميبينم كه صبح به صبح از سطل زباله اي كه شب را توي آن به صبح رسانده بيرون مي آيد، لباسهايش را مي تكاند، و مي رود دنبال كارش. و من نمي دانم بوي لباسهاي او بدتر است يا بوي كثافتي كه مملكت را گرفته.

من هنوز توي خيابانهاي اين شهر، عصر كه به خانه بر مي گردم، پسران نوجواني را مي بينم كه دنبال دختران نوجوان افتاده اند، در تلاشند شماره تلفني بدهند و بگيرند، و صداي خنده هاي سرخوشانه دختران نوجواني كه از مورد توجه بودن ذوق مرگ شده اند، و من نمي دانم پسرها به شوق اندام تازه جوانه زده ي دخترهاست كه تحريك شده اند و به زور سعي در پوشاندن اندام متورم شده شان - در حين ماليدن نامحسوس ومحكم ِ آن- دارند، يا به خاطر فشار اندام متورم شده شان است كه دنبال دخترها افتاده اند.

كه تصميم گيري اش با هيچ كس نيست جز خود ما، كه آنچه امروز مي گذارنيم، آرامش قبل از طوفان باشد، يا سكوت مرگ.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

5 جوان كرد امروز اعدام شدند.

گريه كافي نيست.

خانواده هاي جوانان اعدام شده ي كرد به همراه جمعي فعالان مدني، فردا ساعت 11 صبح جلوي دانشگاه تهران دست به تجمع خواهند زد.

گريه كافي نيست.

خبرگزاري فارس اعدام شدگان را تروريست هايي كه در عملياتي چون بمب گذاري در شهر ها و مراكز دولتي شركت داشته اند اعلام كرد! بمب گذاري هايي كه خبرش را من نخوانده ام در سايتها و روزنامه ها! حتمن همينطور بوده، ما نديده ايم فقط!

گريه كافي نيست.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

روز معلم مبارك

1- مي داني رفيق، به نظرم 15 سال زمان زيادي است براي تغيير. 15 سال زمان زيادي است تا تو از سر پايين انداختن و استغفرالله گفتن وقتي كه ما به اندام هوس انگيز زن جوان همسايه ي دبيرستان موقع پهن كردن رخت روي طناب - با آن بلوز دامن قرمز كه باد هم با آن سر ِ شوخي داشت، عشوه هايي كه در انجامش وارد بود و پستا.نهاي برآمده اي كه براي ما پسران تازه بالغ تا روزها سوژه خ.ودا.ر.ضايي بود- نگاه مي كرديم و تو ميگفتي "اگر مي دانستيد روز قيامت سيخ داغ به چشمهايتان مي كنند هرگز نگاه نمي كرديد"، برسي به پا اندازي براي زن تن فروشي كه پارتنر ِ شهرام كي و گل زار بوده. براي دوري 40 هزار تومان. و خودت هفته اي يكبار صدايش كني و كامي بگيري و مشتري جمع كني براي تخفيف گرفتن.

هرچند از نظر من كه دوست توام تغيير مثبتي است. و من بسيار خوشحالم از اينكه تو در نهايت به راه راست هدايت شدي. اما باز فكر مي كنم درست كه 15 سال زمان زيادي است، اما تغيير هم تغيير بزرگي است.

2- بايد تصميم بگيري، كه در زندگي بارت ِ گنده بك باشي يا بيلي كوچيكه، وقتي تمام دور و برت رو هانيدو ها گرفتن.

3- چه گيري به حجاب و عفاف داده اند اينها. فكر كنم بهانه ي تازه ايست براي سركوب زنان و دختراني كه در سال گذشته دوزخ را جلوي چشم آقايان آورده اند. نسق گيري است براي روزهاي پيش رو. اما برادران فراموش كرده اند كه وقتي دشنه اي به ديوار متصل شد، هر چه محكمتر خودت را بكوبي به آن بيشتر در گوشتت فرو مي رود. شايد خوش بينم، شايد احمقم، شايد ساده لوحم، اما همين است كه هست. زور بيخود ميزنيد دوستان.

اي مگس عرصه ي سيمرغ نه جولانگه ِ توست              عرض ِ خود مي بري و زحمت ِ ما ميداري