۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

ديز فاكينگ ديز

1- با كسي رودربايستي نداريم ما، هر كسي كه با ما ارتباط دارد، آنچه را كه بايد بشنود مي شنود. حتمن. چه خوشش بيايد و چه خوشش نيايد. ما به شيطان سوگند روشنفكر نيستيم، همه اش اداست، براي جلب توجه و متفاوت بودن. به همين سادگي.

2- اتفاقن نگاه ما از بالا نيست. نگاه هم سطح است. فقط فرقش اين است كه ما فهميده ايم چه آشغالي هستيم، همه مان، ردخور هم ندارد. دور و بري ها هنوز نفهميده اند و در توهم اشرف مخلوقات بودن و انسان بودن و والا بودن و سعي در رسيدن به كمال و اينجور مزخرفات هستند. آن وقت وقتي ما بهشان مي گوييم آشغال، به شان بر مي خورد، نيست ما هم يك كمكي تظاهرات روشنفكري داريم، اين است كه فكر مي كنند نگاه از بالاست. نه رفقا! ما همه مان آشغاليم، ما فقط  پي برده ايم، شما يا پي نبرده ايد يا خودتان را به پي نبردن زده ايد،  مي گوييم ما آشغاليم و شما هم آشغاليد، همين.

3- شخصن اعتقاد دارم اثر اعتصابات سراسري يا حتي جزيي بسيار بيشتر از هر گونه راه پيمايي و تجمع و اينهاست. اما من نمي دانم ما ايراني ها چه خاصيتي داريم، كه فكر كنم در تمام جهان يكتا باشد، آن هم اين است كه حاضريم برويم راه پيمايي و اعتصاب نكنيم! يعني خطر دستگير شدن و كتك خوردن و مردن را كمتر از خطر سر كار نرفتن و احيانن اخراج شدن مي دانيم، راحت تر قبول مي كنيم. شايد چون گمنام تر است شايد. مخفيانه تر است. امكان حاشايش بيشتر است مثلن. همان قضيه كي بود كي بود من نبودم.

4- روزي نيست كه از ميدان هفت تير يا وليعصر يا بلوار يا تحريش يا توپخانه يا هر كوچه پسكوچه ي نكبت اين شهر نكبت كه رد مي شوم، آدمها را كه مي بينم، در توهمات خودم همه ي آدمها را در راه پيمايي هاي هفته اول بعد از انتخابات نبينم، پسر جوان شيك پوش با كفش كالج و كيف چرم، راننده ي تاكسي عرق كرده و كلافه از گرما، زن ميانسال چادري رو گرفته، دخترك جوان و زيبا با لاكهاي قرمز، همه را مي بينم با خانواده هاشان، مچ بندهاي سبز و سر بندهاي سبز و دستهاي بالا گرفته با علامت پيروزي. و بعد با خودم فكر مي كنم اين مردم آمده بودند با آرامش حقشان را بگيرند، اصلن فكر جنگ خياباني و آشوب و برانداري نبودند. رايشان را مي خواستند فقط. اما امروز ...