خيلي وقتها دلم ميگيرد، براي كساني كه عمرشان به حسرت خوردن مي گذرد. حسرت فرصتهاي نداشته، كارهاي نكرده، لبخند هاي نزده و به جايش تا دلت بخواهد گريه هاي سر داده. خيلي وقتها دلم مي گيرد. براي آناني كه يا از زندگي عقب ترند يا جلوتر. آنهايي كه در هيچ سني براي آن سن زندگي نمي كنند. كودكاني كه بايد تفريح كنند و بيكار باشند اما در خيابان كار مي كنند. جواناني كه بايد كار كنند و درآمد داشته باشند و زندگي كنند اما در خيابان بيكار مي گردند. نوجواناني كه بايد بخوانند و بخندند و با التهاب جنس مخالف را ديد بزنند با چشمهاي پرشور، اما به دنبال پولي براي علاج از درد خماري مي گردند، نوجواناني با چشمهاي بيروح!
خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي كساني كه اگر امروز بميرند زندگيشان خالي است، آنهايي كه ديگر زمان و نيروي چنداني ندارند براي ساختن زندگي، براي لذت بردن، و هيچ چشم اندازي هم نيست برايشان از بهبود. آنهايي كه وقتي برمي گردند و به گذشته نگاه مي كنند، چيزي ندارند به جز حسرت روزهاي گذشته، كارهاي نكرده يا كارهاي كرده. خيلي وقتها دلم ميگيرد براي آنهايي كه گاه و بيگاه به فكر فرو مي روند و با صداي بلند يا در دلشان مي گويند زندگيم را باختم.
خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي آنها كه حسرت بخش جدا نشدني از زندگيشان است.
خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي كساني كه اگر امروز بميرند زندگيشان خالي است، آنهايي كه ديگر زمان و نيروي چنداني ندارند براي ساختن زندگي، براي لذت بردن، و هيچ چشم اندازي هم نيست برايشان از بهبود. آنهايي كه وقتي برمي گردند و به گذشته نگاه مي كنند، چيزي ندارند به جز حسرت روزهاي گذشته، كارهاي نكرده يا كارهاي كرده. خيلي وقتها دلم ميگيرد براي آنهايي كه گاه و بيگاه به فكر فرو مي روند و با صداي بلند يا در دلشان مي گويند زندگيم را باختم.
خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي آنها كه حسرت بخش جدا نشدني از زندگيشان است.