۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

بيفايده

خيلي وقتها دلم ميگيرد، براي كساني كه عمرشان به حسرت خوردن مي گذرد. حسرت فرصتهاي نداشته، كارهاي نكرده، لبخند هاي نزده و به جايش تا دلت بخواهد گريه هاي سر داده. خيلي وقتها دلم مي گيرد. براي آناني كه يا از زندگي عقب ترند يا جلوتر. آنهايي كه در هيچ سني براي آن سن زندگي نمي كنند. كودكاني كه بايد تفريح كنند و بيكار باشند اما در خيابان كار مي كنند. جواناني كه بايد كار كنند و درآمد داشته باشند و زندگي كنند اما در خيابان بيكار مي گردند. نوجواناني كه بايد بخوانند و بخندند و با التهاب جنس مخالف را ديد بزنند با چشمهاي پرشور، اما به دنبال پولي براي علاج از درد خماري مي گردند، نوجواناني با چشمهاي بيروح!

خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي كساني كه اگر امروز بميرند زندگيشان خالي است، آنهايي كه ديگر زمان و نيروي چنداني ندارند براي ساختن زندگي، براي لذت بردن، و هيچ چشم اندازي هم نيست برايشان از بهبود. آنهايي كه وقتي برمي گردند و به گذشته نگاه مي كنند، چيزي ندارند به جز حسرت روزهاي گذشته، كارهاي نكرده يا كارهاي كرده. خيلي وقتها دلم ميگيرد براي آنهايي كه گاه و بيگاه به فكر فرو مي روند و با صداي بلند يا در دلشان مي گويند زندگيم را باختم.

خيلي وقتها دلم مي گيرد، براي آنها كه حسرت بخش جدا نشدني از زندگيشان است.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

on the road again

1- مد شده برينند به بازيگرهايي كه به ملاقات اعظم رفتند و بمالند خايه هاي آنان كه نرفتند. خواستم بگويم سرباز زدن ِ بازيگران از رفتن به ديدار رييس بزرگ درست مثل اعتصاب براي ما آدمهاي معمولي و غيرمعروف است. هر وقت ما تخمش را داشتيم يك اعتصاب كوچك بكنيم آن وقت مي توانيم زر بزنيم در مورد آنها كه با چادر و چاقچور و ته ريش و تسبيح رفتند پيش رييس بزرگ.

2- خواندنش شايد براي شما كليشه باشد، اما ديدنش براي من، انهم به فاصله ي تنها چند ثانيه به هيچ وجه كليشه نيست. ديدن جوان معتادي كه ساعت 9 شب گوشه ي پياده رو كنار ديوار نشسته چرت مي زند و گدايي مي كند و جواني معتادي كه با يك تكه سيم بلند از توي صندوق صدقات پول در مي اورد. ودوباره ديدن زني جوان با بچه اي شير خوره در بغل كه ساعت 12 شب بين ماشينهاي لوكس پشت چراغ قرمز نگاه ملتمسانه اش را مي دوزد به ادمهاي پشت شيشه هاي بالاكشيده در زير باد كولر در اين شبهاي گرم تهران.

3- شايد به خاطر ارزش ِ زياد ِ مخفي كاري براي ما ايرانيان باشد كه دروغ هاي بي سر و صداي و قايمكي ِ خودمان خيلي كمتر از دروغهاي رييس جمهورمان رو به يك ملت آزارمان مي دهد. با اينكه دروغ دروغ است، آنچه كه ا.ن. را متمايز مي كند وقاحت و پررويي اش است كه او را وا مي دارد راست توي چشم همه نگاه كند و دروغ بگويد. هم وقاحتش و هم قدرتي كه در دست دارد. و كيست كه مطمئن باشد در صورت داشتن چنان قدرتي چنين وقاحتي ناگهان در او پيدا نشود.

4- راستي تا يادم نرفته، با اينكه به شركت نكردم، رييس جمهور من همان است كه شما به او راي داديد.