۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

كلينت ايستوود

از وقتي به خاطر اينكه پروژه هاي N248 و N249 رسيده اند به پيك كاري خودشان و ما مجبوريم از 7 صبج تا 8 شب شركت باشيم و پنج شنبه ها و جمعه ها هم برويم شركت و بعد خسته و كوفته برسيم خانه و شامي و سلامي و خواب، نگاه اطرافيان به ما عوض شده، وقتي بهمان نگاه مي كنند يك لبخندي مي زنند كه يعني ديگر اميد مرد شده و احساس مسوليت و وارد زندگي شده و... . من نمي دانم اين چه مرد شدني است كه لازمه اش بيخيال شدن همه علايق و به گا دادن بهترين سالهاي عمر آنهم به بدترين وجه ممكن و به خاطر يك مشت ريال است؟!؟!؟!؟!؟

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

ماجراهاي شركت و منزل

اين گربه هاي حياط شركت ما با آدميزاد اخت شده اند، براي سيگار كشيدن كه پايين مي رويم بدو مي آيند دور و برمان تا ببينند چيزي برايشان آورده ايم يا نه، اگر آورده باشي كه خودشان را حسابي به پر و پايت مي مالند و لوس مي كنند تا خوراكيشان را بگيرند، اگر چيزي نياورده باشي محل سگ هم بهت نمي گذارند و براي خودشان توي حياط مي چرخند. اين چرخه دو سه بار كه تكرار شود مي فهمند كه تو كه به حياط مي روي فقط دود توليد مي كني و چيزي توي چنته ات نيست. ديگر وقتي وارد حياط مي شوي تو را تخم خودشان هم حساب نمي كنند.

يكي دو تا از همكارهاي ما هستند كه عميقا فكر مي كنند هنوز هدف جنبش سبز رييس جمهور كردن موسوي است. اينها اميدوار به كنار آمدن حكومت با خواست ملت هستند و دوست دارند در سايه همين جمهوري اسلامي به خواسته هايشان برسند. باور هم ندارند كه اين نظام اصلاح پذير نيست. يعني اصولن به نقص خودش اعتقادي ندارد كه بخواهد اصلاح بشود. اينها همانهايي هستند كه وقتي اوباما با احمدي نژاد پشت ميز مذاكره نشست و بودجه حقوق بشر ايران را قطع كرد، كلي ناراحت شدند و مي گفتند از اوباما ديگر انتظار نداشتيم. اينها وقتي اوباما مي گويد خليج، فقط سكوت مي كنند. خب، ذوق دارند ديگر. آدم است خب، ذوق دارد.

بعد از 4 شب كه منزل دوست نازنين و دلپذيري بوديم، جدا از تي شرتهايي كه يقه هايشان رژ لبي بود و اول از همه دخترهاي شركت كشفشان كردند و دست گرفتند براي خودشان، وقتي به خانه رسيديم و شب رفتيم كه پدرمان را بغل كنيم و از روي محبت كنارش دراز بكشيم، صدايش را از زير ملافه درآورد كه "هي اميد اميد؛ بروكنار اين منم اين منم، اشتباه نگيري يه وقت"

پ.ن: شايد بايد خوشحال يود براي اين دخترك بي پناه -سهيلا- كه بالاخره بعد از سالها مزه آرامش را چشيد. خواب ابدي. آنهم براي فتلي كه ولي دم نداشت اصولن. خب وقتي دليل اثبات زنا مي شود علمِ قاضي، دليل اعدام سهيلا هم مي شود خواستِ قاضي. فرشته سر در ديوان عدالت ِ ما هم از اين دختر هاي حشري ِ عقده اي ِ مسجد.ي از آب در آمد.

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

به تخمم

زندگي مان شده كار و خانه و فيلم و كتاب و اينترنت و اينترنت و كتاب و فيلم و خانه و كار. يك روزي احتمالا به خودمان مي آييم كه براي زندگي كردن دير است و براي مردن زود.

شايد راهش اين است كه تا دير نشده برويم كافي شاپ 78 يا 87 يا هر كوفتي كه اسمش هست، افشره خيار بخوريم و ليمو و نعناع و يخ. حرف نزنيم اصلن، هيچ اصراري به حرف زدن هم نداشته باشيم. در سكوت نوشيدني هايمان را بخوريم و كاري به كار زندگي نداشته باشيم.

پ.ن: خوبي كار اين است كه شايد وقتي به خودمان آمديم ببنيم جز كاري كه كرديم هر كار ديگري هم كه مي كرديم فرقي نداشت.