۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

بخواب بابا معامله

1- در كشورهاي متمدن پايان جنگهاي خونين و سخت را جشن مي گيرند، در دنياهاي پايينتر آغاز جنگهاي خانمان سوز را گرامي مي دارند.

2- در كشورهاي متمدن شما درخيابان پليس مسلح نمي بينيد، سرتان را كه بلند مي كنيد افسري با باتوم و لباس هاي انتظامي جلوي رويتان نيست، اما همينكه شما يا هر كسي خلافي بكند ناگهان 1000 پليس بر سر شما يا او مي ريزند. در دنياهاي پايينتر شما سر كوچه تان، دم در خانه تان، در تمام خيابانهاي شهر، در ميدانهاي اصلي شهر و كلن همه جا پليس مي بينيد، آنهم نه پليس معمولي، پليسهاي ضد شورش با باتوم و لباسهاي پلنگي و كلاه هاي كج و قيافه هاي ترسناك، اما وقتي مردي با مسلسل خانواده اش و همسايه اش را به رگبار مي بندد، 40 دقيقه طول مي كشد تا پليس به محل برسد، آنهم بعد از چند بار تماس با پليس.

پ.ن. : آن خبرنگار عراقي كه به صورت جرج بوش كفش پرتاب كرده بود گويا آزاد شد. 1 سال هم زندان نبود فكر كنم!!! داشتم فكر مي كردم اگر در ايران كسي به صورت احمدي ن‍ژاد كفش پرت كند، چه اتفاقي براي خودش و خانواده اش و گربه هاي كوچه شان و درختهاي محله شان و معلم هاي مهد كودكش و ... خواهد افتاد.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

دل به دل راه دارد

قبلا هم گفته ام، مغز آدم همين جوري قفل مي كند. اينكه احساس كني بايد درباره اتفاقات دو سه ماه اخير بنويسي. يك متن تاثير گذار، متني كه حاوي نظراتت و احساساتت و عقلانيت هايت درباره چيزهايي كه اتفاق افتاده باشد. تحليل هاي حسابي، بررسي هاي عميق و ... اما نتواني.

يعني اينكه هيچ تحليلي نداشته باشي، هيچ نظري درباره چه خواهد شد. هيچ نظري درباره چه بايد كرد. و نتيجه اينكه كلن چيزي نداري براي گفتن و نوشتن و حتي انجام دادن. و بدبختي هم اين باشد كه بخواهي حرف بزني، داد بزني، باشي، اما نشود. و هي در طول روز زمزمه كني "ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم --- موجيم كه آسودگي ما عدم ماست". و بعد ببيني آسوده نيستي اما ساكني و درگير زومرگي و درنهايت به اين نتيجه برسي كه آن "عدم"ي كه مي گويند همين است.

بعد شرايط طوري مساعد شود كه همان انديشه قديمي به سراغت بيايد كه اينها همه خوب است. سبز بودن و جنبش داشتن و ...، اما براي تغيير شگرف و موفقيت آميز در ايران بايد منتظر خيزش طبقه كارگر بود و تلاش كرد. كه جنبش طبقه متوسط به جايي نمي رسد. كه مهمترين عامل تحول در جامعه عوامل اقتصادي است. البته اين تفكر بيشتر از آنكه بخواهد از بينش سرچشمه گرفته باشد از تجربه آمده باشد.

و بي حوصلگي. و همين ديگر.

اين نيز بگذرد

تمام الفاظ جهان را در اختيار داشتيم
و آن نگفتيم
كه به كار آيد
چرا كه تنها يك سخن در ميانه نبود
آزادي
ما نگفتيم
تو تصويرش كن
* احمد شاملو

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

تخم كفتر

چند وقتي است صبجها كه از خانه بيرون مي آيم يا وقتي كه در شركت از دستشويي خارج مي شوم يادم مي رود زيپ شلوارم را ببندم. كم كم دارم پير مي شوم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

امروز ...

بعد از حضور عظيم مردم در راهپيمايي روز قدس در ايران ياهو مسنجر و سرويس گوگل مسدود شده اند. و من بعد از ساعتها به كمك فاير فاكس و نرم افزار "تر" موفق شدم وارد سرويس گوگل بشوم.

تلويزيون از پخش مستقيم بازي بين استقلال و استيل آذين خودداري كرد و دليل آن نقص فني اعلام شد. آگاهان گفتند مسلما اين عدم پخش بازي به دليل نقص فني بوده و هيچ ربطي به نحوه حضور مردم در ورزشگاه آزادي و يا شعارهاي سر داده شده توسط آنها ندارد. اينكه شبكه جام جم لحظاتي از بازي را به صورت سياه و سفيد پخش كرده هم ربطي به رنگ لباس طرفداران دو تيم كه قاعدتا بايد آبي و قرمز باشد ندارد.

دوستي مي گفت بعد از روزها ياس و انزوا، امروز حضور مردم در خيابانها و با نمادهاي سبز را كه ديدم، از زندگي كردن در كنار چنين مردمي به خودم افتخار كردم.

اين نماز باطله پيش نماز قاتله
ما بچه هاي جنگيم بجنگ تا بجنگيم

امروز ... روز لذت بخشي بود.
همين و تمام

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

اين نيز بگذرد

اصولن خطرناكترين چيزها در اين دنيا، مقدس ترينشان هستند.
اصولن وحشيترين قصاب ها در اين دنيا، مومن ترينشان هستند.
اصولن زورگو ترين ديكتاتورهاي دنيا، احمق ترينشان هستند.
اصولن كثافت ترين نظامي هاي دنيا، پولدارترينشان هستند.
اصولن قابل ترحم ترين داعيه داران مذهب در دنيا، حكومتي ترينشان هستند.
اصولن موفق ترين مبارزان دنيا، صبور ترينشان هستند.
.
دنيا كه اينطور نمي ماند رفيق. حتي تصور اينكه با دستگيري خاتمي يا كروبي يا موسوي اين غائله براي حاكمان ختم به خير خواهد شد، ابلهانه است. و خوب است كه انسان بعضي وقتها از نوك دماغش آنورتر را هم ببيند. برخي جريانهاي آرام آبي هم گاهي آنچنان سيلي مي شوند كه بنيان سد و سد ساز و كارخانجات توليد كننده بتون را هم خواهد كند. روزگار است ديگر، بالا و پايين دارد.
.
پ.ن: خودمانيم، جدي جدي دخل كلي مراسم مذهبي و سياسي و تبليغي و ... هم آمده است اين روزها، شايعه شده كه در پي آزاد شدن فلسطين از چنگال اسراييل غاصب، ديگر به راهپيمايي روز قدس نيازي نيست. خودمانيم، كي فكرش را مي كرد؟!؟!؟!؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

آگهي و چيزهاي ديگر

1- احيانن كسي را دور و برتان سراغ نداريد كه يك سوئيت 35 متري خالي داشته باشد و بخواهد به يك جوان موجه و مثبت اجاره دهد؟ البته بدون پول پيش!

يا احيانن كسي را سراغ نداريد چيزي در حدود 5 ميليون پول اضافي داشته باشد براي قرض دادن به يك جوان موجه و مثبت براي اجاره كردن يك سوئيت 35 متري؟
سنمان رفته بالا! در كشورهاي مترقي آدمهاي به سن من 10 سالي هست براي خودشان مستقل زندگي مي كنند. بس باشد بايد ماندن ورِ دلِ پدر مادرمان.

2- از آن پس ديگر هيچ زني فريبم نداده، چرا كه ديگر هرگز زير باران به انتظار زني نايستاده ام.*
*. ميعاد در سپيده دم. رومن گاري

3- بعضي ها با خودشان رودربايستي دارند، احتياج داشتن به ديگران كه چيز بدي نيست، هي الكي ميخواهد بگويد من به كسي نيازي ندارم و وقتي هم كسي به شان ميگويد كه به من نياز داري فورا شاكي مي شوند و غوغا مي كنند كه آي به من توهين كردي و ...
بيخيال برادر، زندگي آنقدر ها هم جدي نيست، دايورتش كن به تخمت و بگذار برود براي خودش. والا ...

۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

ليكن چه چاره با بخت گمراه

1- هي پسر! به خودم حق مي دهم احساساتي بشوم و به شجريان، به عنوان يك هنرمند ايراني افتخار كنم. خصوصا آنجايي كه گفت: "اينا!!!!! ديگه نمي تونن كشور رو اداره كنن، فقط كنترل مي كنن". دمت گرم استاد.

2- فقط زماني مي فهمي تنها خودت هستي كه ميتواني كاري براي خودت بكني كه ديگر كاري از دستت بر نمي آيد.

3- باور پذير نباشد شايد، اما وقتي مي گويي چه خبر و پاسخ مي دهم خبري نيست، واقعن خبري نيست. هيچ خبري. شايد اين از معايب زندگاني ما باشد اما همين است كه هست. آرامش در حضور ديگران.

4- آيين تقوا ما نيز دانيم.

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

من اميدوارم و خوشحال

آدمها وقتي از سير حوادثِ زندگي و يا اتفاقاتي كه مي افتد شوكه مي شوند كه در ذهنشان چيز ديگري را ساخته و پرداخته باشند و انتظار خاصي داشته باشند. مثلن وقتي يك علاقمند به قوتبال در ذهنش انتظار داشته باشد كه تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني قهرمان شود، وقتي تيم از مرحله گروهي هم بالا نرود شوكه مي شود، سرخورده مي شود، نا اميد مي شود و شايد براي مدتي -كوتاه يا بلند- بيخيال فوتبال هم بشود. و علاقمند ديگري ممكن است در ذهنش انتظار داشته باشد كه تيم ملي ايران در جام جهاني بازي هاي زيبايي ارائه دهد و باختهاي آبرومند و مساوي هاي دلپذيري داشته باشد، چنين فردي از اينكه تيم مورد علاقه اش سوم گروه بشود هم خوشحال خواهد بود و اميدوار به آينده. اينكه اين تصور در ذهن ما چطور شكل مي گيرد بستگي دارد به ميزان آگاهي ما از شرايط موجود، ميزان اشراف ما به امكانات موجود و همينطور ميزان دانش ما نسبت به سير طبيعي حوادث و ميزان نااميدي ما بستگي دارد به ميزان اميدواري ما قبل از آنكه اتفاقي بيفتد يا جرياني شكل بگيرد.

حالا اين مساله داستان ماست و برخي دوستان و آشنايان دور و نزديك كه از شرايط به وجود آمده براي جنبش سبز، تا حدودي سرخورده شده اند و نااميد. و تحليل مي كنند كه اينها حالا حالاها هستند و نداها و سهرابها فدا شدند و خونشان پايمال شد و رفسنجاني به ملت پشت كرد و اينها همه با همند و اختلافهاشان بازي است و خطر را كه احساس كنند به هم مي چسبند و ... . تصور من اين است كه چنين افرادي انتظار داشتند كه با حضورشان در صحنه بتوانند در كوتاه مدت حقشان را بگيرند يا نتايج انتخابات باطل شود، انتظار داشتند كه تجمعات عظيم و باشكوهي مانند آنچه در 25 خرداد رخ داد ادامه يابد و شعارشان كه مي گفتند: "تا احمدي نژاده هر روز همين بساطه" شكل حقيقت به خودش بگيرد و ملت و خودشان هميشه در صجنه باشند تا نيل به پيروزي نهايي. از شما چه پنهان شايد ما هم چنين اميدي داشتيم. اما تا قبل از 30 خرداد و تا قبل از روشن شدن ابعاد ظلمي كه بر اين ملت رفت و كشتاري كه شد. 30 خرداد نقطه عطف جرياني بود كه به آن جنبش سبز هم مي گويند. جرياني كه به اذعان همه خيزش طبقه متوسط جامعه ايران بود. و آنچه بعد آن اتفاق افتاد سير طبيعي و سرنوشت تاريخي ِ تمام چنبشهاي مدني ِ طبقه متوسط شهري. نمي خواهم وارد بحث هاي طبقاتي بشوم، اما حقيقت اين است كه هر حركتي خصوصيات خود را از عاملانش مي گيرد. و بوجود آوردنگان جنبش سبز، ما مردم طبقه متوسطي بوديم كه يا كارمنديم يا كاسب جزء. وابستگيهايي داريم، ثبات زندگي و روزمره اي داريم و علايقي. و مشخصا مقدار معيني هم هزينه مي دهيم براي رسيدن به خواسته هايمان. كم يا زياد، اين خصوصيت جنبشهاي طبقه متوسط شهري است كه خون نمي دهد، به مبارزات قهري كه خشونت لازمه آن است دست نمي زند و به عبارت ديگر ميزان معيني هزينه مي دهد.
و نكته اينجاست كه اين مساله بد نيست، خجالت آور و نااميد كننده نيست، اگر كمي آرام باشيم، اگر كمي منصفانه نگاه كنيم و بتوانيم شرايط موجود در جامعه را بسنجيم، ميزان امكانات مردم - چه از نظر اطلاع رساني و رسانه اي- و چه در منظرهاي ديگر را جمع بندي كنيم و اگر يادمان نرود كه خشونتي كه اعمال شد تا چه حد زياد بود و بيرحم، انگاه شايد بتوانيم قبول كنيم كه در شرايط موجود، آنچه اتفاق افتاد از سر تمام جنبشهاي مدني هم زياد است. آن اتحادي كه بين مردم به وجود آمد، همين نگاه هايي كه امروز بين من و شما رد و بدل مي شود، با توجه به رخوت قبل از انتخابات، با توجه به سكون و ركود و روزمرگي كه ما دچارش شده بوديم گام بسيار بزرگي براي رسيدن به جامعه اي بالغ و پرشعور است. گامي كه بسيار بلندتر از حد انتطار هم برداشته شد و نتايج بسيار عالي و خارج از حد تصوري هم خواهد داشت.

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

بازگشتي سرافراز

1- در اين مدت نه اينكه نخواهم بنويسم، كه خيلي هم دلم مي خواست بنويسم. نه تنبلي ِ مادر زادي نگذاشته باشد، كه در آفيس ورد نوشتم و براي خودم سيو كردم، و نه اينكه حرفي براي گفتن نداشته باشم كه داشتم و اتفاقن در مورد وزراي زن در كابينه اجمدي ن‍ژاد نوشتم. فقط مساله اينجا بود كه از آنجا رانده شده بوديم و از اينجا مانده بوديم. آنهم براي سيستم هاي كامنت گذاري كه كلي دوستان فحش و فضيحت بارمان كردند كه نمي شود كامنت گذاشت. اما خب مهندس برقيم مثلا. درستش كرديم. حالا مي شود حتي ناشناس كامنت گذاشت. خودم هم جو گير شدم و ناشناس كامنت مي گذارم.
2- خب شروع مي كنيم به نوشتن. از همين فردا. يا همين امشب. يا همين الان. خدا را چه ديدي. مگر مي شود بگذاريم مهاجرتمان به گا برود.